۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

گردش ایام !

دو قطب مخالف بودیم،از هر لحاظ که فکر کنید!تنها موضوعی که شاید تا حدودی در موردش با هم تفاهم داشتیم فوتبال بود.دوران راهنمایی و قبل از خرداد 76 عموش نماینده مجلس بود و به قول آن روزها ناطقی بود.عمده بحث و کل کل های من و اون در رابطه با عموش و نحوه فعالیتهاش بود. شده بودم موی دماغش.سوال پیچش می کردم و تا جواب کنجکاویهامو ازش نمی گرفتم وِل کنش نبودم.رسید به خرداد 76 و دولت عوض شد.عموش دیگه نماینده مجلس نبود و روابط ما هم تا حدودی بهتر شده بود.دور، دورِ ما بود و اون دیگه حرفی برای گفتن نداشت.تا دوره پیش دانشگاهی با هم تو یه مدرسه بودیم و با اینکه رشته تحصیلیمون با هم فرق داشت،و لی هنوز هم با هم ارتباط داشتیم.
دنیا چرخید و چرخید و سالها گذشت.امروز همون عمویی که زمانی من و مریم کلی به خاطرش با هم بحث می کردیم و کل کل داشتیم ،در یک قدمی وزارت قرار گرفته!
من و مریم اما 6 سالِ که دیگه هیچ خبری از حال هم نداریم!
دیشب که تو خبرها شنیدم عموت امروز برای گرفتن رای اعتماد می ره مجلس یاد اون روزها افتادم.نوجوون بودیم و حسابی کله هامون داغ بود!هیچ کدوممون کوتاه نمی یومدیم!از اون روزها، سالها گذشته و فقط خاطره ای ازشون باقی مونده! امروز نوبت من که بهت تبریک بگم!
****************
کتاب خاطره دلبرکان غمگین من، نوشته گابریل گارسیا مارکز رو انتشارات نیلوفر روانه بازار کرده،پرفروش ترین کتاب هفته پیش بوده، ضمن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر