۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

کتابخوانی

چند شبی است که ماه عسل پاییزی ابراهیم نبوی رو می‌خونم.

عجب لحظه‌هایی داشته تو اون سلول انفرادی.

دو بار تجربه بازدید از زندان رو داشتم، بازدید کجا و زندگی اجباری در یک چاردیواری کجا!

در زندان که باز می‌شه، انگار وارد یه تونل در اعماق زمین شدی.

تا زمانی که از در زندان بیرون نیومدی و دوباره آسمون رو ندیدی، همش این حس رو داری که از زمین جدا شدی و وارد یه جای غریب و ناشناخته شدی.

ظاهر آدم‌های اونجا هم مثل همه‌ی آدم‌های دیگه است، شاخ ندارن و روی همون دو پا هم راه می‌رن، سلول بعضی از اون‌ها از اتاق من یکی هم خیلی مرتب و منظم‌تر.

آدم‌های اونجا فرقشون با بقیه آدم‌ها اینه که مارک‌دار شدن؛ به هزار و یک دلیل.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر