چند شبی است که ماه عسل پاییزی ابراهیم نبوی رو میخونم.
عجب لحظههایی داشته تو اون سلول انفرادی.
دو بار تجربه بازدید از زندان رو داشتم، بازدید کجا و زندگی اجباری در یک چاردیواری کجا!
در زندان که باز میشه، انگار وارد یه تونل در اعماق زمین شدی.
تا زمانی که از در زندان بیرون نیومدی و دوباره آسمون رو ندیدی، همش این حس رو داری که از زمین جدا شدی و وارد یه جای غریب و ناشناخته شدی.
ظاهر آدمهای اونجا هم مثل همهی آدمهای دیگه است، شاخ ندارن و روی همون دو پا هم راه میرن، سلول بعضی از اونها از اتاق من یکی هم خیلی مرتب و منظمتر.
آدمهای اونجا فرقشون با بقیه آدمها اینه که مارکدار شدن؛ به هزار و یک دلیل.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر