یکی از بدترین کارهایی که میشود کرد تصمیم گیری در زمان عصبانی بودن یا فوران احساسات است.
از بد شانسی(؟) بعضی وقتها مجبوری در همین شرایط هم تصمیم گیری کنی و نتیجه چیزی جز پشیمانی نیست.
کنترل و مدیریت احساسات مساله مهمی است و بدبختانه در همین زمینه به شدت لنگ میزنم.
بعد که حال و احوالمان هم میآید سر جایش به خودم قول میدهم که بار آخر است، ولی زتشک.
قبول دارید این نوع رفتارها و برخوردهای هر فردی است که جایگاهش را نزد دیگران مشخص میکند؟
برخوردهای یک نفر همراه با تکبر غیرقابل تحملش تنها موجب شده که فاصلهها بیشتر و بیشتر شود و احترام تنها از روی اجبار باشد و وظیفه.
شاید در برابر اینجور آدمها سکوت بهترین راه باشد.
هیچکسی به اندازه خود آدم نمیتونه در تغییر رفتارها و تلاش برای بهتر شدن خودش، نقش داشته باش.
و حرفهای آقای برادر را آویزهی گوشم میکنم که میگفت هیچوقت تمام پلهای پشت سرت را خراب نکن، یک وقت شاید مجبور شوی که دوباره از همان نقطه اول شروع کنی.
خدایا! به خاطر داشتن دوستانی که تجربههایشان همواره کمک حالم است، متشکرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر